اخبار

مردی که فرق دارد …/ مملکت نیازمند مدیرپروری است

بسپار/ ایران پلیمر مدتهاست دوست دارم با مهرداد منصوری گرکانی (نکوبهینه ماشین) گفت و گویی در بسپار داشته باشیم. محقق نمی شود، تا با او تماس می گیرم برای این شماره. می گوید که عازم سفر است و برای یک روز پیش رو برنامه فشرده ای دارد. اعلام آمادگی می کنم که خارج از ساعات اداری متداول او را ببینم. ساعت 6 روز پنج شنبه تعیین می شود و من که او را فردی بسیار دقیق می شناسم، در این روز دوبار به دفتر الکتروپیک، محل قرار جلسه می روم! یکبار 6 صبح (به اشتباه) و دیگری 6 عصر.

برای اینکه ایده ای از چینش این سازمان داشته باشید حتی لازم نیست سالن های در حال کار آن را بازدید کنید، کافیست مثلا با نگهبان شیفت شب کارخانه، پرسش و پاسخی کوتاه داشته باشید (تجربه ای که من داشتم) تا بدون حسی از ماشینی بودن این فرآیند، ببینید برای انتخاب کلمات و میمیک صورت افراد در برخورد با مراجعه کننده هم انگار برنامه نوشته شده است. اینجا همه چیز محترم است.

بسپار- مهرداد منصوری چگونه وارد صنعت شد؟

منصوری: خوب است یادی بکنم از پدربزرگم … شب جمعه هم هست. همیشه به لهجه گرکانی به ما می گفت: بروید صنعتگر (به ضم صاد) شوید! ما هم سعی کردیم گوش کنیم.

من 16 ساله بودم که وارد صنعت شدم. در تعطیلات تابستانی کار پیدا کرده بودم در شرکتی در جاده خاوران. 5 صبح بیدار می شدم پیاده و با خودرو خودم را به خاوران می رساندم و با سرویس به کارخانه می رفتیم. آن زمان زاغه های مهمات می ساختند و من آنجا انباردار بودم.

بسپار- این کار کردن از سر ضرورت بود یا …

منصوری: نه اصلا. فقط دوست داشتم. اتفاقا پدرم ممانعت هم می کرد و خوشش نمی آمد که کار کنم.

یک دایی داشتم و دارم … ایشان در کار الکتریکی ساختمان بود. تابستان ها یکی دو روز در هفته می رفتم پیش او، مجانی، فقط کار یاد می گرفتم. وقتی 17 سالم بود، کاملا به امور برقکاری وارد بودم.

بسپار- دانش آموز خوبی هم بودید؟

منصوری: نه! دانش آموز خوبی نبودم. نمره هایم به زحمت 10 بود، ناپلئونی قبول می شدم.

ولی به کار خیلی علاقه داشتم. آن زمان در خانه ها کولر نبود. در خیلی از خانه ها نبود. خاله ای داشتم که در خانه کولر داشتند، وقتی بنایی پیش آمد و کولر را به خانه ما آوردند … در رشته سیم کشی نصب کولر خیلی سخت است. برای ماها آن زمان غول بود! من از این و آن سوال کردم و به صورت موقت کولر را در خانه مان نصب کردم و خنک شد. مادر و پدر و عمه ام خدا بیامرزدش خیلی خوششان آمد … .

این شروع ورود من به صنعت بود.

در سال 62-63 به صورت علمی یادگیری برق صنعتی و برق روشنایی خانه ها را تکمیل کردم.

بسپار- این یادگیری آکادمیک بود یا خودخوانده؟

منصوری: خودخوانده! ولی علمی بود. کتاب می خواندم و نقشه کشی می کردم. تجربی نبود.

رفتم خدمت برگشتم. پدرم که دیده بود ما می توانیم کار کنیم، خانه را فروخته بود، گفت این پول را می دهم یک کار تولیدی راه اندازی کنید. سال 61 بود. جنگ بود. تحقیق کردم. گفتم گوشی های در بازکن تولید کنیم. نه می دانستیم قالب چیست و نه پلاستیک گیری را بلد بودیم. اصلا نمی دانستم هوخست چیست؟ ABS کدام است؟ یک سرپولک بود. آقای رستگار آنجا بودند که خدا رحمتش کند، فوت کرد. آقای آب پیکران هنوز باید باشند … آنجا آزمایشگاه پلاستیک بود (لبخند می زند). گوشی را بردم و گفتم بگویید موادش چیست! سوزن زدند و گفتند هوخست است. ABS بود البته. خلاصه جلوتر که رفتیم و به ساخت قالب رسیدیم، پدرم گفت این پول حاصل همه زندگی ماست. فقط همین پول را داریم. اگر کار پیش نرود همه چیزمان را از دست می دهیم. اینکار را نکنیم. من هم گفتم مشکلی نیست. مواد خریده بودیم که برگرداندیم.

بعدها دایی و پدرم تصمیم گرفتند قفل های زنجیری در باز کن بسازند. یک درصدی هم حدود 21-22 درصد به من و برادرم دادند. من از همان موقع آدم وسواسی و پیگیری بودم. دیدم هی روزها می گذرند، اما کار پیش نمی رود! من به درد آنها نمی خوردم. گفتم من می روم اگر ضرر کردید سهمم را می دهم ولی اگر سود کردید هم نمی خواهم.

تنهایی و یک تنه شروع به کار کردم. وقتی 21 ساله بودم حدود 17-18 کارمند داشتم برای امور برقی ساختمان در یک مغازه کوچک.

جبهه هم می رفتم به عنوان بسیجی. وقتی برگشتم شرکا دعوایشان شده بود و جداشده بودند. برادرم هم آمد پیش من. مجید … که سی و چند سال است با هم کار می کنیم.

کار کردیم و بعد از یکی دوسال، به آقای باقرزاده قالب سفارش دادیم. در برج 4 سال 64 و در همان سال اول کار محصول ما تولید شد و رسما صنعتگر شدیم!

خیلی دست و پا شکسته پیش می رفتیم چون اصلا فرآیند پلاستیک و تزریق را بلد نبودیم. ماشین هم از داخل خریدیم … رفتم لاله زار ماشین را بلند کنم بلد نبودیم چپ شد و بغل دستگاه غر شد … .

با اینحال خیلی تند تند به اهدافمان می رسیدیم. از یک مغازه زیر 10 متر بعد از یک سال و نیم به یک مغازه سی متری  رفتیم و از آنجا یک سال بعد زمینی 300 متری در بلوار ابوذر خریدیم. یک سال بعد از آن یک کارخانه خریدیم همینجا در پنجم شیدایی. چهار میلیون و دویست هزار تومان! رفته رفته توسعه دادیم.

اما از همان ابتدا اصول و ارزش هایی داشتیم. مهم ترین آن کیفیت بود. رعایت حقوق مصرف کننده و مشتری برای ما اهمیت ویژه ای داشت. اگر جنسی قیمتش پایین می آمد، می رفتیم در بازار موجودی می گرفتیم و مابه التفاوت را پرداخت می کردیم.

به سرعت پیش رفتیم. در سال 76 یک کارخانه بزرگتر در خیابان هفتم غربی خریدیم. اولین نفری که استخدام کردیم چندی پیش 30 سالش پر شد و رفت. خانمی بود به نام عاشوری.

از ابتدا اعتقاد داشتیم به بعضی چیزها. این که تعریف می کنم دوست دارم همه این راه را بروند. یادم هست در بلوار ابوذر در یک زیرزمین بودیم. خیلی ها از بیمه کردن افراد فراری بودند، حتی امروز هم برخی هستند. من رفتم برای بیمه کارکنان، در اداره بیمه همه می خندیدند. خودم آن زمان همه کارها را انجام می دادم برادرم کارهای فنی را برعهده گرفت و من مابقی کارها را می کردم. تلاش کرده ایم در این سالها طبق قانون عمل کنیم و سر نخوریم.

تنها کسی هستیم در نمایشگاه ایران پلاست که روی ماشین آلاتمان نمی نویسیم Made in Iran! نقطه اختلاف ما با انجمن ماشین سازان همین است. اینها برای اینکه در نمایشگاه ارزی اجاره غرفه ندهند، پلاک ماشین چینی را برمی دارند و به نام ایرانی در نمایشگاه می گذارند. منش ما این نیست. در یک چارچوبی زندگی می کنیم و ارزش هایی داریم که برای ما مهم هستند. همین است که فکر می کنم با اینکه در این رشته نبوده ایم، شهرت خوبی داریم. البته این را شما باید بگویید. ولی فکر می کنم حتما بد نام نمی برند، اگر خوب هم نام نبرند.

بسپار- این نظم عجیب در شخص شما و سازمانتان از کجا می آید؟

منصوری: نطام خلقت نظام نظم است. اگر قرار بود افلاک کسری از ثانیه منحرف شوند به هم برخورد می کردند. بدن ما جز به نظم برقرار نمی ماند. در کشورهای پیشرفته مثل آلمان و ژاپن هم این نظم را می توانید ببینید یا در ارتش های دنیا. پس به نظم باید احترام گذاشت. به همه اخلاقیات.

بسپار- چه طور شد که در کنار مجموعه الکتروپیک، نکوبهینه ماشین شکل گرفت؟ یک شرکت بازرگانی در ماشین آلات تزریق پلاستیک …

منصوری: یک سالی مشکلی در پلاستیک سازی داشتیم. حل نمی شد. حتی یک ماشین ایرانی خریدیم.

سیلندر و مارپیچ عوض کردیم باز حل نشد. سیاهی می داد. رفتیم از ماشین سازی ماهر یک دستگاه خریدیم و درست شد. احساس کردم خلآیی هست. بعدتر وقتی در کاربری ماشین ها دچار مشکل می شدیم و به ماشین ساز مراجعه می کردیم، می گفت ماشین را بیاور بگذار اینجا تا ببینم مشکل چیست!

خب این رفتار متناسب با نیازهای مشتری نبود. با اینکه از دلالی و واسطه گری خوشمان نمی آمد و همین حالا هم بیشتر تفکر و سیاست ما تولید است، اما به دلیل همین رفتارها شرکتی راه اندازی کردیم تا کاستی های صنعت تزریق پلاستیک را جبران کنیم از جمله در بحث خدمات پس از فروش. در واقع در این بحث پیشرو بوده ایم. ما مصداق این مثل ادب از که آموختی از بی ادبان … جلو رفتیم. هر جا کمبودی دیده بودیم درصدد رفع آن برآمدیم.

اینگونه بود که وارد صنعت پلاستیک شدیم. بخش ماشین آلات. رقبا حتی آن اوایل ما را مورد تمسخر قرار می دادند که اینها از دربازکن سازی می خواهند بیایند ماشین سازی پلاستیک … . خوشبختانه با تلاش پرسنل و سهامداران و مدیریت کوچک من ماندیم و به اینجا رسیدیم. امروز ماموریت ما تغییر کرده است. ما امروز فرآیند پلاستیک را می فروشیم و نه فقط ماشین را. تیم مهندسی ساخته ایم و همین امروز دو پروژه خیلی سنگین داریم برای اینکه خطوط تولید تحویل بدهیم. در حال تدوین مجموعه ای هستیم که رفتار تولید را منتشر کنیم و این اولین بار است که دانش خواهیم فروخت. جهت می دهیم به دانش و تجربیاتی که در این سالها کسب کرده ایم.

در نمایشگاه پیش روی ایران پلاست هم تبلیغات ما بر ارایه “فرآیند پلاستیک” استوار است.

ما از افراد متخصص استفاده می کنیم. مدیر اجرایی ما در NBM مهندس مکانیک هستند، مدیر خدمات پس از فروش ما رشته اش برق است. جزو معدود مجموعه هایی هستیم که سیستم کنترل کیفیت داریم. حتی برای پیاده کردن ماشین از جرثقبل دستورالعمل داریم. حتی مشخص است که آن فردی که دارد اینکار را انجام می دهد چه لباسی باید بر تن داشته باشد.

درست است که شرکت مادر کنترل کیفیت دارد ولی ما هم آن را به شکل مصاعف داریم. حتی قبلا نیروی مقیم داشتیم. به کیفیت اعتقاد داریم و برخلاف برخی که شعار می دهند کیفیت اتفاقی نیست، ما آن را باور داریم و تفکر ما این است.

بسپار- آیا این سازوکار با حضور مشاور در سیستم پیاده سازی شد؟

منصوری: خیر … همه اش کار خودمان بود. البته در الکتروپیک برای یک بخشی مشاور گرفتیم ولی در NBM نه.

بسپار- آقای منصوری سیستم تصمیم گیری در مجموعه شما وابسته به فرد است یا جمعی است؟

منصوری: کار من تیمی است. 10 سال است اگر تهران باشم هر سه شنبه در جلسه مدیران حاضر بوده ام. از ساعت 8 تا 12 ابتدا به صورت جمعی و بعد با تک تک گروه ها جلسه داریم.

بسپار- چه تعداد نیرو در مجموعه ها مشغول کار هستند؟

منصوری: در NBM حدود 45 نفر، در الکتروپیک 400 نفر، در یوتاب 120 نفر و اخیرا هم کارخانه سیم و کابل ورشکسته ای خریدیم و احیا کردیم که حدود 40 نفر هم در آن مجموعه مشغول هستند.

بسپار- در طول مدت فعالیت حتما بارها با بحران هایی مواجه بوده اید. همین سال گذشته هم در پی داستان جهش ارزی و تحریم و محدود شدن واردات ماشین آلات باید یک بحران را گذرانده باشید. در این دوران چگونه مدیریت می کنید؟

منصوری: بله دو سه بار در NBM و خیلی بیشتر در الکتروپیک بحران هایی داشته ایم. حدود 7-8 سال پیش در دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد تحریم ها باعث شد به سمت ماشین سازی برویم. همه نقشه ها و روش های تولید را هم در اختیار داریم. ساخت ماشین برای ما کاری ندارد. اگر لازم بدانیم دوباره به آن وارد خواهیم شد.

اما آنچه امروز آن را دنبال کرده ایم، ایجاد یک بخش آموزش است و مدیرپروری. مرکزی را به زودی در خیابان سازمان آب راه اندازی خواهیم کرد که هدف آن ارایه خدمتی دیگر به صنایع در قالب مدیرپروری است.

خوشبختانه ما همیشه پیش از بحران، آن را پیش بینی و مدیریت کردیم. سال گذشته هم به موقع متوجه شدیم و تعداد زیادی ماشین از قبل وارد کرده بودیم. حتی اگر دقت کرده باشید آنها را با ارز 4200 تومانی فروختیم.

بسپار- روزی چند ساعت کار می کنید؟

منصوری: زیاد … امروز ساعت 5 و نیم صبح از خانه بیرون آمده ام. بعد از گفت و گو با شما هم که بعد از هفت عصر خواهد بود، به عروسی در غرب شهر می روم و ساعت 2 نیمه شب هم باید فرودگاه باشم.

شاید بهتر باشد بگویم حدود 4-5 ساعت می خوابم.

بسپار- چند روز پیش آقای خوانساری نایب رییس اتاق ایران، بزرگترین تشکل خصوصی در کشور، مقاله ای منتشر کردند که عنوان آن این بود: چرا باور به تشکل گرایی از بین رفته است؟

آیا شما با او هم عقیده هستید یا خیر و چرا؟

منصوری: بله، کاملا قبول دارم. علت این است که مسلمانیم اما اعتقاد نداریم! به راحتی به هم تهمت می زنیم در تشکل ها. نه اینکه فقط در تشکل ماشین ساز ها اینطور باشد. شما انجمن صنایع همگن پلاستیک را ببینید که به دست خود، خود را کشتند. انجمنی که داشت عالی می شد، نقش آفرین می شد، هدایت گر می شد … جشنواره ای درست کرده بودند، تیم درست کرده بودند، واحدهای صنعت پلاستیک را بررسی و رصد می کردند، جایزه می دادند … جایزه واقعی. اینها قشنگ بود. اما چه شد؟!

شما هم مقصرید باید اینها را آسیب شناسی کنید!

امروز از تشکل ها متاسفانه چیزی باقی نمانده است. هم آن تشکل ماشین سازی ضعیف شد و هم این ضعیف است. پیشنهاد کردم برگردیم. چرا پیشکسوتان صنعت پلاستیک باید کنار بروند؟ شما نقش مهمی در این زمینه می توانید داشته باشید.

 

 

متن کامل این گفت و گو را که در شماره   203 ماهنامه بسپار ویژه نمایشگاه ایران پلاست و  در نیمه شهریورماه  منتشر شده است، بخوانید.

در صورت تمایل به دریافت نسخه نمونه رایگان و یا دریافت اشتراک با شماره های 02177523553 و 02177533158 داخلی 3 سرکار خانم ارشاد تماس بگیرید. نسخه الکترونیک این شماره از طریق فیدیبو قابل دسترسی است.

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا