مقالات

روایت رضا محتشمی پور از نمایشگاه پلاستیک پاکستان: سفر به سرزمین اقبال(2)

قسمت دوم:
وقتی برای اولین بار در عمرم در یک سفر کاری همه همراهان رأس ساعت پای ون ها حاضر بودند و بدون تاخیر به راه افتادیم، احساس خوبی پیدا کرده بودم. اما وقتی وارد سالن شدیم این احساس خوب به خوشحالی تبدیل شد. پاویون صنعت پلاستیک در بهترین نقطه سالن و ورودی آن با یک سلسله تصاویر متحدالشکل از پرچم ملی، نماهای تاریخی و دیدنی ایران و آرم انجمن ملی پلاستیک. این اولین بار در این صنعت بود که به جای یک سری غرفه های پراکنده و بی شناسنامه یک پاویون شکیل و متحد تشکیل شده بود.
این خوشحالی همراه با تعجب انگار نمی خواست پایان بیابد. از بعضی جزئیات که بگذریم نظم قابل قبولی در چینش و آماده سازی غرفه ها به چشم می خورد و این در حالی بود که غرفه های صنایع غذایی در نمایشگاه هم جوار با سرعت و استرس زیاد به دنبال تکمیل غرفه هایشان بودند. البته بعدا شنیدم که روز قبل روز پر زحمتی برای دوستان بوده اما هر چه که بود در آغاز نمایشگاه کار چندانی بر زمین نمانده بود.
این فرصت شناسی و نظم اتفاق خوشحال کننده و جالب دیگری را هم رقم زد. ظاهرا تنها کشوری که به صورت غرفه ای در نمایشگاه حضور داشت ایران بود و این باعث شد که مراسم افتتاحیه با حضور نمایندگان و پرچم ایران برگزار شود این در حالی بود که به غیر از چینی ها که پای ثابت این نمایشگاه ها هستند نمایندگان شرکت های آمریکایی و چند کشور دیگر هم در نمایشگاه حضور داشتند. آمریکایی ها هم ظاهرا بعد از دیدن پرچم ایران در افتتاحیه به فکر زدن پرچم سردر غرفه شان افتادند. البته این آماده بودن در غرفه ها بود که فرصت حضور در برنامه های جانبی را به همراهان می داد و از غذایی ها خبری نبود. در سالن صنایع غذایی تا میانه روز غرفه دارها همچنان درگیر چینش و تکمیل غرفه ها بودند.
و نمایشگاه آغاز شد با شروعی خوب و استقبال خبری کاملی از هیأت ایرانی
روز بعد تصویر کامل هیأت ایرانی در روزنامه حریت که از معتبرترین روزنامه های پاکستانی به شمار می رود چاپ شده بود با خبری مفصل. به نظر می رسید شروع نمایشگاه برای غرفه های ایرانی با استقبال بیشتری همراه بود.
کم کم افراد دیگری هم به گروه اضافه شدند. یک نفر خدماتی و مترجمی که طلبه جامعه المصطفی در قم بود. مترجم با خوشرویی ترجمه اردو و گاهی هم که لازم می شد انگلیسی را انجام می داد و گاهی هم که سرش خلوت بود من از فرصت استفاده می کردم و سئوال پیچش می کردم با سئوالات زیادی در مورد مسائل اجتماعی فرهنگی و قومیتی پاکستان اهل کلگت-بلتستان بود. منطقه ای در انتهای شمال غربی پاکستان و در میان رشته کوههای هیمالیا
شاید کسانی که اهل کوه و کوهنوردی باشند اسم قله K2 و نانگا پاربات را شنیده باشند که دو قله معروف از قله های بالای 8000 متری این منطقه است. اما شاید نشنیده باشید که این منطقه به دلیل قرابت فرهنگی و جمعیت شیعه علاقمند به ایرانش به “ایران کوچک” معروف است.
شاید اعضای گروه که سرگرم رتق و فتق امور غرفه هایشان بودند کمتر متوجه می شدند اما من که تا غرفه ای را خالی می دیدم از فرصت استفاده می کردم و پای صحبت غرفه دارها می نشستم. کم کم متوجه شدم بعد از مدت کوتاهی که به هر غرفه وارد می شوم نیروی خدماتی پاویون پذیرایی خودش را (چای، نسکافه و یا آبمیوه) می آورد. این چیزی بود که حتی در نمایشگاه میلان هم به چشم نمی خورد و قدر این را من که همیشه و همه حال از یک لیوان چای استقبال میکنم بهتر می دانستم.
آقای نعمتی وابسته بازرگانی، تقریبا یک لحظه هم بیکار نبود به طوری که گاهی از دستش کلافه می شدم هر از چند گاهی با یک گروه یا فرد جدید وارد غرفه می شد و سئوال و جواب …
این آقای نعمتی واقعا نعمتی بود برای گروه تقریبا تشکل و گروهی نبود که ایشان به پاویون نیاورده باشد. مسئولین سیاسی ایرانی هم که جای خود داشتند سرکنسول و رایزن تجاری ایران در کراچی هم دوتا از این افراد بودند که هر چند اطلاعات یا برنامه ای از آنها برای توسعه بازار در پاکستان شنیده نشد اما حضور آنها در نمایشگاه و انتشار خبر بازدیدشان از پاویون پلاستیک ایران مجددا پای این پاویون را به روزنامه های محلی کشید و در واقع تبلیغ رایگانی برای غرفه ایران بود ضمن آنکه در برخورد مسئولین اجرایی نمایشگاه وصنعتگران پاکستانی با این تیم هم بی تاثیر نبود.
غرفه بزرگ و شکیل نماینده پاکستانی پتروشیمی جم که همسایه پاویون هم بود آخرش من را به داخل غرفه کشاند تا در یک فرصت نسبتا خوب مفصل درباره بازار پلیمر در پاکستان به بحث بنشینیم البته این بحث بیشتر تصویر محصولات بالادستی و پایه را مشخص می کرد.
دستاورد من از این نشست اینها بود.
ادامه دارد …

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا