اخباراخبار ویژه

خبرنگار می مانم

به بهانه روزی به نام ما

بسپار/ایران پلیمر باور نمی کنم از روز خبرنگار سال ۱۳۹۹ که در مورد “خبرنگاری علم” نوشتم، تا امروز هفدهم مرداد 1400 فقط یک سال گذشته باشد، خیلی بیش از آن است به گمانم.
با این حال، انگار این یک سال در زندگیم نبوده یا تمایل دارم اصلا نباشد.
واقعیت این است که پروژه های در دست و مرتب به تعویق انداخته شده ام، به کارهایی که در طول “دوران کرونا” کرده ام، زیادی نزدیک شده و این اصلا خوب که نیست هیچ، از بد هم بدتر است!

اما راستش اگر به “ابتذال شر” متهم نشوم، نمی خواهم آسمان و ریسمان به هم ببافم و کاهلی این یک سال را به همه دلایل و ادله ای که در مملکت دست به دست هم داده تا “تاب آوری” ما را به محک درآورد، نسبت دهم. تلاش می کنم به وقتش منتقد حاکمیت و ناتوانی مفرطش در اداره کشور و عجز بی انتهایش در فراهم کردن حداقل های لازم برای زندگی ملت باشم، و وقتی که لازم است خودم را نقد کنم.
برای من که هرگز جز یک بار در شب اعلام نتایج انتخابات دور دوم ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در سال 1388، آن هم ساعتی فقط، به رفتن از ایران فکر نکرده ام، این روزها بسیار چالش برانگیز است. در اطرافم موج تازه ای از مهاجرت شکل گرفته که این بار دارد خیلی ها را با خود می برد. جوان و میانسال و … هم ندارد. کسی در جایی، تلخ نوشته بود خواب دیده که همه رفته اند و او اینجا تنها مانده … . این نگرانی درونی برای خیلی از ما به نظرم از آنجا نشات می گیرد که آیا چگالی آنهایی که می مانند، تا کی برای زنده نگهداشتن امیدواری به تغییر روزی روزگاری کافیست؟

این چند روز فرصتی دست داد تا چند زندگینامه بخوانم، عمدتا در روزگار دهه ۴۰. آدم هایی که به روال اسلاف اخیر خود رفته بودند و می رفتند به کشورهای توسعه یافته، درس می خواندند و برمی گشتند و خیلی از زیرساخت های امروز در دولت، در صنعت، در تولید و در تجارت، در توسعه دانش و فرهنگ و در هر چه، میراث آنهاست. خیلی دل گیر است فضای این روزها که حتی نمی شود به کسی گفت بمان (یا برگرد یا نرو) و قبل از آن بتوان دست کم خود را قانع کرد.

خیلی از ما این شرایط را دوست نداریم. با آن مخالفیم. نگرانیم. خسته ایم. فرسوده ایم. بیشتر ما راه حل روشنی هم برای مقابله با وضعی که در آن هستیم نداریم. نسخه من اما قرار است اگر نمی تواند دنیایی را عوض کند که نمی تواند، اگر نمی تواند مملکتم را در کلان، تغییری بدهد که نمی تواند، فقط کمی، هر روز کمی، اطرافم را شده به ضرورت حرفه ام “خبرنگاری” آگاهتر کند. این راه، طولانیست و هر از چندی خارج از حوصله و توانم. اما به خودم قول داده ام در این “راه” بمانم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا