اخبار

یادداشت ملیحه عابدینی، همکار قدیمی بسپار: یک جورهایی کودک کار هستم!

بسپار/ایران پلیمر ملیحه عابدینی. حضور او در بسپار به سن فرزند سردبیر است. گفته می شود روزی که برای مصاحبه آمده بود در هم زمانی با برخی از سایر متقاضیان کار، سردبیرمجله  بچه ی چند روزه یا چند ماهه را به او می سپرد تا با یکی از کارجویان دیگر مصاحبه  کند … . و بدین ترتیب نزدیک به دو دهه گذشت!

اینجانب ملیحه عابدینی هستم. از سال 80  در بسپار شروع به کار کردم، در واقع کودک کار در بسپار محسوب می شم! در ابتدای شروع به کارم به عنوان منشی در بسپار  استخدام شدم، از اونجایی که خیلی آدم کم حرفی بودم ارتقای رتبه پیدا کردم و در بخش تبلیغات و بازاریابی مشغول به کار شدم.
در زندگی شخصی … من در رشته مرتبط به کارم ادامه تحصیل دادم، در مدیریت بازرگانی. و ازدواج کردم و وارد زندگی متاهلی شدم.
در محیط بسپار روابط دوستانه ایی جاری هست  و نبودن هر کدوم از همکاران به نوعی برای یک روز حتی غیر قابل تحمل میشه.
در این مدت ده سال (یعنی از شماره 100 تا 200) افرادی از سیستم ما  رفتن، از جمله کاوه قادریان که همیشه  به عنوان “کاپیتان” ازش یاد می کنیم. دنیا نوایی، پگاه جلالی و ایمان فتحی که با رفتن هر کدومشون همه غصه خوردیم. 
موردی که خیلی آزار دهنده هست و فکر کنم خیلی از  افراد دفتر هم باهاش مشکل دارند ساعت کاری هست که باید هشت و نیم سرکار باشیم! هیچ دردی بدتر از این نیست که صبح زود باید  بیدار بشی وقتی  همه  افراد خانواده در خواب ناز هستند. (بسپار- شکلک سرگیجه. هشت و نیم صبح زوده ایهاالناس؟)
یکی از بهترین خاطره های من در بسپار برمی گرده به سفر من و دنیا نوایی به اصفهان برای  نمایشگاه اصفهان پلاست. با اینکه همه اش خسته می شدیم اما خیلی بهمون خوش گذشت!
و یکی دیگه از بهترین هاش اینکه بسپار با وجود تمام مشکلاتی که همه افراد جامعه باهاش دست به گریبان هستند  به انتشار مجله ادامه میده تا بتونه مخاطب هایی رو که  از ابتدا باهامون همراه بودن  راضی نگهداره.
بدترین خاطره هم بیماری یکی از همکارام که واقعا طی این چند سال خیلی اذیت شده و امیدوارم  زود حالش خوب بشه.
راستی تا یادم نرفته بگم یکی از اتفاقاتی که در این چند روزه اخیر  رخ داد هتریک پرسپولیس برای قهرمانی بود که همه  ما خوشحال  شدیم. (بسپار- البته منظور پرسپولیسی های بسپار هستن. ما هم از کل کل پرسپولیسی ها و استقلالی ها در بسپار بی نصیب نیستیم!)
من تقریبا 18 سال هست که در بسپار مشغول به کار هستم و امیدوارم در بسپار بازنشسته بشم. البته اگه قبلش  اخراجم نکنن.
علایقم دیدن فیلم و کلاس آشپزی و گوش دادن به موسیقی و زبان.
دیگه همه اینو میدونن که سبک موسیقی آدم ها  در مرحله ایی از زندگی تغییر می کنه. من دیوانه وار اهنگ های علی زند کیلی رو دوست دارم، همایون شجریان گوش میدم، یه موقع هایی هم در جمع دوستان مجبوریم از آهنگ های شاد لذت ببریم! 
من تقریبا در صفحات مجازی پیگیر خبرها هستم و اتفاقات سیاسی و ورزشی دنبال می کنم، وقتی هم با شرکتی  صحبت می کنم که  نیازی یا تمایلی به سفارش آگهی نداره، برای فروکش کردن عصبانیتم باز به صفحات مجازی مراجعه می کنم!  
جشن هایی که در بسپار گرفته میشه، همه تولدهای همکاران هست که در بسپار براشون گرفته میشه و جشن پایان سال.
طولانی ترین زمان که بسپار نیومدم زمانی بود که دایی و عموم فوت کردن که به هرحال باید توی مراسمشون می بودم، آهان یادم افتاد و اینکه یک هفته مرخصی اجباری رفتم (تنبیه بود) اما به من که خیلی خوش گذشت. (بسپار- از سردبیر درخواست داریم در سیاست های تنبیهیشون تجدید نظر کنن! شکلک با لبهای خط شده)
سه نفر که در بسپار بیشتر به یادم موندن، دنیا نوایی که مهاجرت کرده  و  خدا رو شکر این ارتباط حفظ شده، کاوه قادریان هست که یکی از بهترین افراد در بسپار بود. یادش بخیر برامون جلسه نقد و بررسی کتاب یا فیلم میذاشت و ما همیشه بیشتر شنونده بودیم تا گوینده و ایمان فتحی که واقعا بهترین سال هایی که در بسپار بود باهاش گذروندیم. 
مرسی از اینکه وقت گذاشتید و حرف های منو خوندید. مرسی بسپار!

 

 

(ادامه دارد…)

 

متن کامل این گفت و گو ها را که در ویژه نامه 200 ماهنامه بسپار در نیمه خردادماه منتشر شده است، بخوانید.

در صورت تمایل به دریافت نسخه نمونه رایگان و یا دریافت اشتراک با شماره های 02177523553 و 02177533158 داخلی 3 سرکار خانم ارشاد تماس بگیرید. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا