اخبار

گفت و گوی بسپار با همسر مرحوم فریبرز عوض ملایری: کیمیاگر عرصه علم و معرفت در وادی عشق

بسپار/ایران پلیمر می نویسد، به قول اینشتن: قوه جاذبه باعث عاشق شدن انسان‌ها نیست. چگونه می‌توانید به‌وسیله قوانین علمی، چنین پدیده مهم بیولوژیکی، یعنی عاشق شدن را توضیح دهید؟ دستتان را یک دقیقه روی بخاری یا فر داغ قرار دهید، به نظر یک ساعت می‌رسد. یک ساعت با کسی که عاشق او هستید، به نظر یک دقیقه می‌رسد. این است مفهوم نظریه نسبیت.
بیست و هفتم مهر ماه، صنعت لاستیک و پلاستیک ایران دچار یک ضایعه بزرگ شد. فریبرز عوض ملایری، سردبیر ماهنامه صنعت لاستیک دار فانی را وداع گفت. اما او با  رفتنش نه تنها در قلب این صنعت، بلکه در قلب تمام کسانی که اورا می شناختند زخمی عمیق بر جا گذاشت. هرچند از او میراثی بر جا ماند که تا ابد زنده خواهد بود. این میراث بدون شک زحماتی است که برای صنعت لاستیک ایران کشید و عشقی که به اطرافیانش نثار کرد.
یک میراث مهم وی، ترجمه و انتشار کتاب تکنولوژی جامع لاستیک هافمن به کمک جمعی از همکاران است که از کتاب های مرجع صنعت لاستیک به شمار می رود. 
مهندس زهرا قانع بصیری، همسر او به همراه دوست و همکار قدیمی اش مهندس تفرشی، بسپار را در شرکت مهندسی و تحقیقات صنایع لاستیک – همانجایی که با مهندس ملایری کار می کردند – پذیرفتند و از نقطه نظری دیگر به تشریح زوایای زندگی او پرداختند. هرچند شاید مرور خاطرات همسر ایشان شبیه رمان های عاشقانه و خیالی به نظر بیاید اما خانم قانع بصیری لا به لای اشک هایی که از چشمان روشنش جاری می شد و لبخند های گاه به گاه، تلخی از دست رفتن آن عزیز و شیرینی مرور خاطرات گذشته را به هم پیوند زد. 

بسپار- ضمن عرض تسلیت برای فقدان آن بزرگوار به شما و خانواده گرامی، علت فوت مهندس ملایری چه بود؟ ایشان سن زیادی نداشتند و این حادثه ی ناگوار برای همه ی اطرافیان شوک آور بود.
قانع بصیری:
باورم نمی شود در این اتاق نشسته ام و راجع به مرگ فریبرز صحبت می کنم. هنوز برایم قابل باور نیست. جرات نمی کنم سر مزارش بروم. ایشان چهار روز قبل به دلیل وجود غده ای در پروستات تحت عمل جراحی قرار گرفت. همه چیز خوب پیش رفت و مرخص شد. به گفته ی پزشکان عارضه ای جدی نبود. اما مدتی بعد دچار درد و گرفتی در ناحیه پا شد. وقتی به  بیمارستان رسیدیم گفتند که در خطر آمبولی است و باید هرچه سریع تر در بخش قلب بستری شود. اما در آسانسور قبل از رسیدن به بخش قلب، فریبرز در آغوش من پر کشید.

بسپار- متاسفیم که باعث ناراحتی شما می شویم. در مراسم ختم ایشان از طرف دکتر تقوایی (مدیر شرکت مهندسی) کیمیاگر عرصه علم و  معرفت خطاب  شدند. نظر شما در این  مورد چیست؟
قانع بصیری:
نوع کار و توجهی که به آن داشت همیشه برای من و همکارانش جالب توجه بود. در خانه هم همین عادات را داشت. نمونه ی چنین شخصیت هایی تقریبا در ایران کم است. این نسل از نظر من نسلی منحصر به فرد بود که شاید نمونه ی آن حداقل در صنعت ایران کمیاب و نایاب باشد. چرا که اعتباری به صنعت ایران داد. همیشه می گفت در این کشور هرکس سنگی روی سنگ دیگر بگذارد بزرگ و قابل احترام است. پروژه های شهرداری را با دقت دنبال می کرد. شاید برای همین دکتر هم به این نکته توجه داشت که فریبرز در کارش ریز بین، نکته سنج و اخلاق مدار بود.

[EasyDNNGallery|23500|Width|400|Height|400|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
بسپار- از اولین تجربه برخوردتان با ایشان برایمان بگویید …
قانع بصیری:
ترم اول که همکلاس بودیم درسی داشتیم با عنوان آیین نگارش. در جلسات اول استاد گفت اگر کسی تمایل دارد کنفرانس بدهد. من هم که دانش آموخته دبیرستان علوی بودم کمی گرایش سیاسی داشتم و آل احمد را برای موضوع کنفرانسم انتخاب کردم. بعد از کلاس فریبرز آمد و گفت اگر می خواهید راجع به آل احمد کنفرانس بدهید من می توانم کمکتان کنم و در این زمینه مطالعه دارم. در همین وادی سوار اتوبوس های دانشگاه ملی شدیم و به سمت میدان 24 اسفند که اکنون به میدان انقلاب تغییر نام پیدا کرده به راه افتادیم. خانه ی پدری من میدان شهدا (میدان ژاله قدیم) بود و ایشان در تهران نو سکونت داشتند. این یکی بودن مسیر اتوبوس باب آشنایی بیشتر را فراهم کرد و پی بردیم که در بسیاری مسایل تفاهم داریم. آشنایی ما سه سال به  طول انجامید که به ازدواج ختم شد. بانی ازدواج ما هم یکی از همکلاسی ها بود که باعث شد با وام دانشگاه ازدواج کنیم.
به این ترتیب ازدواج کردیم و در همان زمان برادرم که در حال حاضر ساکن آلمان است به مشهد انتقالی گرفت. به این ترتیب طبقه پایین خانه ی پدری من خالی شد و آنجا ساکن شدیم. محسن (برادرم) هم دست فریبرز را در شرکت بند کرد و با کمترین امکانات زندگیمان را ساختیم.

[EasyDNNGallery|23504|Width|400|Height|400|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]

بسپار- آیا خانواده ها مخالفتی با معاشرت شما و یا ازدواجتان نداشتند؟
قانع بصیری:
از طرفی خانواده ما فرهنگی بود و از طرفی من شخصیت مستقلی داشتم و خانواده هم به نظر من احترام می گذاشتند و آن را قبول داشتند. این چگونگی آشنایی و ازدواج ما بسیار خاطره انگیز است و شاید برای جوان های امروزی قابل باور نباشد. من در فریبرز نجابت و صداقت را دیدم و همین باعث علاقه ی من به او شد. نه تیپ و قیافه و وضعیت مالی و سایر چیز هایی که امروزه در صدر اهمیت جوانان برای ازدواج است. حتی  شاید ما اختلاف فرهنگی و خانوادگی هم داشتیم اما این تفاوت ها برای من دلیلی نبود و به چشم نمی¬آمد.

بسپار- مهندس ملایری بیش از بیست سال سردبیر و جانشین سردبیر مجله لاستیک بود. این نشریه برای ایشان چه جایگاهی داشت؟
قانع بصیری:
فریبرز تقریبا از سال 74 که شروع به کار در نشریه کرد، نشریه برایش فوق العاده حایز اهمیت بود علی رغم مشغله بسیار، آن را رها نکرد. هرچند گاهی گله مند بود که هیچگاه واکنشی از سمت مخاطبین نشریه دریافت نمی¬کند و گویی برای کسی اهمیتی ندارد و دیده نمی شود. زمانی که من از این بی اعتنایی ها گاهی گله می کردم می گفت اگر بخواهی برای دیگران کار کنی باید خانه نشین شوی!  

[EasyDNNGallery|23501|Width|400|Height|400|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]

تفرشی: به بیان دیگر فصلنامه صنعت لاستیک ایران در حکم فرزند کاغذی ایشان بود. مانند فرزند آن را دوست داشت هرچند که گاهی ادامه دادن آن برایش خیلی سخت بود ولی علی رغم تمام گرفتاری ها و دوری مسافت و غیره واقعا برای آن مایه می¬گذاشت.

بسپار- به غیر از مجله لاستیک فعالیت های فرهنگی ایشان چه بود؟ چه علاقمندی هایی داشتند؟ 
برادر شما هم –روحشان شاد- در مجله کیمیا فعالیت داشتند، خانواده تمایلات فرهنگی ادبی داشته اند …
قانع بصیری:
فرهنگ و هنر در خانواده ما یک اصل است و بله، برادرم در مجله کیمیا بود و فریبرز هم فعالیت ژورنالیستی اش را ابتدا با برادرم در این مجله شروع کرد. محسن سردبیر مجله کیمیا بود که نخستین نشریه تخصصی پتروشیمی بود، همچنین سردبیر مجله ی مدیریت. کتاب هایی هم تالیف کرده بود مانند انسان جهانی، جهان انسانی-  از اطلاعات تا آگاهی و غیره. همچنین شعر هم می¬سرود که در وبسایت ایشان موجود است. مدتی با همکاری فریبرز نشریه کیمیا را ادامه داد و پس از متوقف شدنش فصلنامه صنعت لاستیک منتشر شد.
اما موسیقی، کتاب و فیلم علایق اصلی ما هستند. بیشتر تاتر ها را باهم می دیدیم. موسیقی الکترونیک و پینک فلوید مورد علاقه او بود. حتی دیشب که کنسرت شیلر بودم گویی فریبرز کنارم بود و من را همراهی می کرد. با هم از موسیقی لذت می بردیم. کتابخانه ما شامل دو- سه هزار جلد کتاب می شود و پسران من هم مانند پدر به فرهنگ و هنر علاقه مندند.
برای فریبرز خیلی مهم بود که فرد اوقات فراغتش را چگونه می گذراند. البته اصل زندگی هم همان است. این خوراک فکری شخص است که شخصیت او را می¬سازد.
عمدتا کتاب¬های تاریخی مطالعه می¬کرد و به متن های  قدیمی علاقه داشت به ویژه عبید زاکانی. همیشه مثال های عبید زاکانی ورد زبانش بود. از این طریق انتقاد هایش را به زبان طنز بیان می¬کرد. هرازگاهی که حوصله داشت حکایت تا امیر چه خواهد را برای دوستان بیان می¬کرد و حتی آن را موضوع یکی از سرمقاله هایش کرده بود. این حکایت به این مضمون است: کسی مرتکب خلافی شد، به امیرکبیر گزارش دادند که از فلانی چنین خبطی سر زده، امیرکبیر به قاضی شرع نوشت که او را مطابق قوانین شرع مجازات کند. قاضی در پاسخ به امیرکبیر نوشت: قربان دایره ی شرع وسیع است، تا امیر چه خواهد!

[EasyDNNGallery|23502|Width|400|Height|400|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]

(ادامه دارد…) 

متن کامل این مصاحبه را در شماره 184ام  ماهنامه  بسپار که در دی ماه منتشر شده است بخوانید. 


در صورت تمایل به دریافت نسخه نمونه رایگان و یا دریافت اشتراک با شماره های 02177523553 و 02177533158 داخلی 3 سرکارخانم ارشاد .تماس بگیرید. امکان اشتراک آنلاین بر روی صفحه اصلی همین سایت وجود دارد.


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا